خیلیا در شروع نویسندگی کلافه میشن، در این مقاله می خواهیم یاد بگیریم که چطور این کلافگی را از بین ببریم:
تا حالا شده بخواهید یک نقاشی بکشید ولی ندونید باید از کجا شروع کنید یا یک چیزی بنویسید ولی ندونید چطور باید شروع کنید؟
اگر اینگونه مشکلات برای ما پیش بیاد باید چیکار کنیم؟ آیا باید منتظر بمونیم تا یک ایده ای به ذهنمون برسه بعد شروع کنیم؟
یا اینکه حتما باید بدونیم داریم چیکار می کنیم سپس شروع کنیم.
باید در این موقعیت هایی که از شروع یک کار مثل شروع نویسندگی کلافه میشیم دقیقا چیکار کنیم؟
مثال
فرض کنید می خواهید یک کت و شلوار بدوزید، ولی نه ایده ای برای یقه اش دارید، نه رنگ خاصی رو در نظر گرفته اید و هیچ شکلی از کتی که می خواهید بدوزید در ذهن ندارید.
راهکار
در اینصورت شما گیج می شید و نمی دونید اول باید مدل یقه رو انتخاب کنید یا رنگ رو یا….؟
اینجاست که باید همه کلافگی ها رو بذارید کنار و از دم دست ترین چیزی که در اطراف دارید شروع کنید.
یعنی به دور و برتان نگاه بندازید و از اولین چیزی که توجهتون رو جلب کرد و مرتبط با کارِتون بود استفاده کنید.
دکمه
فرض کنید شما در اتاق خیاطی نشستید و همینجوری دارید به دور و بر نگاه می کنید. چه چیزی در اون مکان زیاد هست؟
“دکمه” بنابر این دو تا دکمه ی سیاه مثلا انتخاب می کنید.
حالا از دکمه ها برای طرح یقه ی کت ایده می گیرید و نسبت به اون دکمه یقه ی کت رو می دوزید.
ایده از ایده
و همینجور به این ایده گرفتن از اشیاء دم دست ادامه می دید، حالا برای این مدل یقه، چه نوع آستینی می دوزند؟ برای این آستین چه سرشونه ای می ذارند؟ به این مدل کت رنگ مشکی میاد و……
تا اینکه دوختِ کت شما به اتمام میرسه.
خیانت
در اینجا به مرحله ی خیانت می رسیم. یعنی حالا که کار تموم شده می بینید یک دکمه ی مشکی دیگه ای پیدا میشه که از بیشتر از دکمه اولیه به کتتون میاد.
خب به اون دکمه اولی که کار رو باهاش شروع کرده بودید خیانت می کنید و دکمه رو عوض می کنید.
به این، میگن دوختن کت برای دکمه.
پیاده سازی در نویسندگی
حالا فرض کنید به شما یک موضوع داده اند و گفته اند درباره اش یک مقاله یا یک کتاب بنویسید ولی مساله اینجاست که شما نمی دونید از کجا شروع کنید و در شروع نویسندگی مشکل دارید.
در مرحله ی اول به اطرافتان نگاه می کنید و با اولین چیزی که توجهتون رو جلب کرد شروع می کنید؛ یا با اولین سوژه ای که به ذهنتون اومد شروع می کنید.
مثال
مثلا شما می خواهید یک کتاب درباره ی ادبیات بنویسید. لازم نیست این کتاب رو از مقدمه شروع کنید.
بلکه مثلا کمی فکر می کنید و مبحث “نهاد و گزاره” به ذهنتون می رسه.
ایده از ایده
خب با نهاد و گزاره شروع می کنید، و سپس از نهاد و گزاره به “قید ها” می رسید. و از قید به مفعول و ظرف زمان و ظرف مکان می رسید، و ادامه می دید تا اینکه کل کتابتون رو می نویسید.
و در واقع شما نوشتن رو از وسط کتاب شروع کردید و به آخر رفتید یا از آخر به اول.
و حالا که نوشتن کتاب تموم شد موقع نوشتن مقدمه هست؛ و در نوشتن کتاب، مقدمه آخرین چیزی هست که می نویسیم.
خیانت
حالا که نوشتن کتاب تموم شد می بینید که تمام مباحث کتاب، از قید ها صحبت شده و مبحث نهاد و گزاره این وسطه اضافیه، بنابر این نهاد و گزاره رو حذف می کنیم و به همون چیزی که اول کار ازش ایده گرفتیم اصطلاحا خیانت می کنیم.
و اما دلیل این خیانت اینه که در شروع نویسندگی وسواسی تو انتخاب سوژه نداشته باشیم. حواسمون به این باشه که سوژه فقط برای ایده گرفتن استفاده میشه و قرار نیست لزوما نقش موثری در آینده ایفا بکنه.
خلاصه
- پس مراحل اینجوری شد:
- پیدا کردن سوژه(دکمه در کت،نهاد و گزاره در کتاب ادبیات)
- ایده گرفتن از سوژه(نوع یقه از دکمه، قید ها از نهاد و گزاره)
- ایده گرفتن از ایده ها
- خیانت(تعویض دکمه، حذف نهاد و گزاره)
ممنونم بابت راهنماییتون عالی بود
خیلی مطالب مفیدی هستند، متشکرم
عالی بود!
اما اگر بخوایم یه شروع خاص و جذاب داشته باشیم، این راه حل به درد میخوره؟ اگر شروع جذاب نباشه خیلیا، طرفدار رمان نمیشن… 🙁
سلام دوست عزیز
این مقاله برای اینه که چطور خودمون در شروع نویسندگی کلافه نشویم و اینکه چطور شروع جذابی داشته باشیم یه مبحث دیگه ای هست که یک مقاله مفصل می طلبه و به شما پیشنهاد می کنم که کتاب ساده سازی به زبان ساده رو برای این منظور مطالعه کنید.